شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

*maryamz*

+ روز قسمت بود ، خدا هستي را قسمت مي کرد . خدا گفت : چيزي از من بخواهيد هر چه که باشد شما را خواهم داد سهم تان را از هستي طلب کنيد زيرا که خداوند بسيار بخشنده است . و هر که آمد چيزي خواست يکي بالي براي پريدن و ديگري پايي براي دويدن . يکي جثه اي بزرگ خواست و آن يکي چشماني تيز . يکي دريا را انتخاب کرد و يکي آسمان را .
*maryamz*
دراين ميان کرمي کوچک جلو آمد و به خدا گفت : خدايا من چيز زيادي از اين هستي نمي خواهم نه چشماني تيز و نه جثه اي بزرگ ، نه بالي و نه پايي نه آسمان و نه دريا ، تنها کمي از خودت ، تنها کمي از خودت را به من بده و خدا کمي نور به او داد . نام او کرم شب تاب شد .
*maryamz*
خدا گفت : آن نوري که با خود دارد بزرگ است . حتي اگر به قدر ذره اي باشد . تو حالا همان خورشيدي که گاهي زير برگي کوچک پنهان مي شوي . و رو به ديگران گفت : کاش مي دانستيد که اين کرم کوچک ، بهترين را خواست زيرا از خدا جز خدا نبايد خواست .
*maryamz*
هزاران سال است که او مي تابد روي دامن هستي مي تابد وقتي ستاره اي نيست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسي نمي داند که اين همان چراغي است که روزي خدا آن را به کرمي کوچک بخشيده است . عرفان نظرآهاري
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top