شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

*maryamz*

+ يادش بخير وقتي معلم مي خواست درس بپرسه يکي که داوطلب مي شد ، يه نفس راحت مي کشيديم. دلم برا يه نفس راحت کشيدن تنگ شده !!!
*maryamz*
عكسو نشون ميده؟
ما از روي ليست ميخوند نفس همه حبس ميشد... مخصوصا وقتي دو نفر يه فاميل داشتند...
*maryamz*
اكثر معلم هاي ماهم از رو ليست ميخوندن. بعضي هاشون هم شماره ميگفتن. بعد اون شماره مال هركي تو دفتر نمره بود ، از اون سوال ميپرسيد. اين حالت هيجانش بيشتر بود، نفس بعدش هم عميق تر بود :))
البته من اگر داوطلبي بود بقيه رو نجات ميدادم!!!
عشق سرخ
آره ، واقعآ يادش بخير...
*maryamz*
من تا اونجايي كه يادمه فقط يه بار داوطلب شدم. يه دبير رياضي داشتيم. مرد بود. نميدونم چرا با من لج بود. گفت ميخوام يه لگاريتم سخت بدم كي داوطلب ميشه؟ ميدونستم ميتونم حل كنم گفتم من. بعد رفتم پاي تخته لگاريتمو داد خيلي زود حل كردم. يه قسمتهاييشو هم ذهني رفتم. به جاي اينكه بگه به به چه سريع حل كردي. بهم گفت چيه انقدر سريع حل كردي ميخواي بگي خيلي بلدم؟ خيلي زد تو ذوقم. يادش به خير!
دبير حسابان ما هم با من لج بود... يه بار سرکلاس گفت من نميدونم تو چطور توي آزمون تستي کلاس اول شدي؟ البته بيشتر رفيق بوديم با کمي لج بازي!
*maryamz*
بهنوش :))))))))))))))
*maryamz*
خوبه باز شما رفيق بودين. ولي من نه. يكم شيطون بودم. درسام هم خوب بود. از اين حرصش ميگرفت. ولي واقعا سر كلاس اين آقا من ساكت بودم. اولش يكم سربه هوا بودم ولي بعدش خوب شدم. بازم بهم گير ميداد. منم بعضي اوقات نميتونستم جواب حرفايي كه بهم ميزنه رو ندم اون موقع شايد نفرتشو بيشتر ميكردم:دي
اين جوري سخته
*maryamz*
آره شانس من دوسال هم دبير رياضيم بود. دوم و سوم دبيرستان. ولي از حق نگذريم خيلي خوب درس ميداد. من هرچي رياضي بلدم از همين دبيرم بود.
استاد خوب بايد بداخلاق باشه!
*maryamz*
ئئئئئئئئئئئئ جدي باشه ولي الكي گير نده. مثلا داشت درس ميداد. منم داشتم درسو گوش ميدادم. يه دفعه وسط حرف برميگشت بهم ميگفت تو چرا حواست نيست؟ از اون موقعي كه من شروع كردم درس دادن داري حرف ميزني. ولي به جان خودم من اصلا حرف نميزدم. قدش كوتاه بود. اصلا منو اون عقب كه ميشستم نميديد. يه بار كه باز همين گيرو بهم داد. گفتم آقاي فلاني شما اصلا منو ميبينيد؟ ولي يادم نيست چي جوابمو داد.
درسته ... اگه معلم به دانش آموزي حساس بشه تا پايان ترم همينجوريه... هم به خودش فشار مياد هم به اون بيچاره
*maryamz*
بهله ولي هرچي بود گذشت. دستش درد نكنه كه رياضيمو خوب كرد :)
درس شيرين!!! رياضي!
*maryamz*
آره خيلي خوووب بود. من كه عاشق رياضي بودم. ولي بازم سر لج . لجبازي رفتم رشته تجربي. با اينكه الان رشته م به نظر خيلي ها خوبه. ولي خب من كه فعلا هيچ علاقه اي بهش ندارم.
منم بعد ديپلم رياضي رفتم انساني!
*maryamz*
من نذاشتم به ديپلم بكشه. كلاس دوم دبيرستان يه ماه يا 3 هفته اينا بود. سر لجبازي رفتم تغيير رشته دادم. ديگه ديپلمم تجربي شد:دي
سكوت خيس
يادش بخير هروقت استادميخاست درس بپرسه ازكلاس ميرفتيم بيرون ،وقتي پرسش تموم ميشد بچه ها تك مي زدن دوباره برمي گشتيم كلاس :))
موبايل؟ تو مدرسه؟
*maryamz*
عجب!!! ماهم تو مدرسه موبايل نميبرديم
سكوت خيس
نه ذره بين زنده بزرگوار ، اين شگرد دوره كارشناسي بود
بله سکوت خيس... فکر کردم داره دبيرستان رو ميگه... خوش بحال ما که توي دانشگاه پرسش مرسش نداشتيم اصلا!
*maryamz*
:))) تو كلاس ما، همين يه ترمي كه رفتم. هروقت استاد سوال ميپرسيد از هركي ميخواست بپرسه ميگفت نخوندم. البته من اينارو شنيدم. چون اون جلسه هايي كه استاد درس ميپرسيد من غيبت ميخوردم :دي
*maryamz*
اه ،ما كه خيلي داشتيم. مثل مدرسه بود!
سكوت خيس
بله ماهم داشتيم مفصل ولي خب هروقت حسش نبود ازاين روش استفاده ميكرديم...
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top