شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

*maryamz*

+ سياه پوشيده بود، به جنگل آمد... من هم استوار بودم و تنومند! من راانتخاب کرد... دستي به تنه و شاخه هايم کشيد، تبرش را در آورد و زدو زد... محکم و محکم تر… به خودم ميباليدم، ديگرنميخواستم درخت باشم، آينده ي خوبي در انتظارم بود. ميتوانستم يک قايق باشم، شايد هم چيز بهتري... درد ضربه هايش بيشتر مي شد و من هم به اميد روزهاي بهتر توجهي به آن نميکردم… اما ناگهان چشمش به درخت ديگري افتاد
2-طنز
93/6/11
*maryamz*
شايد او تنومند تر بود، شايد هم نه! اما حداقل به نظر مرد تبر به دست آن درخت چوب بهتري داشت، شايد هم زود از من سيرشده بود و ديگر جلوه ي برايش نداشتم، مرا رها کرد با زخم هايم، واو را برد... من نه ديگر درخت بودم، نه تخته سياه مدرسه، نه عصايي براي پيرمرد و نه قايق و... خشک شدم...
*maryamz*
ميگويند اين رسم شما انسانهاست، قبل از آن که مطمئن شويد انتخاب ميکنيد و وقتي با ضربه هايتان طرف مقابل را آزار مي دهيد او را به حال خودش رهاميکنيد! اي انسان تا مطمئن نشدي تبر نزن! تا مطمئن نشدي، احساس نريز... ديگري زخمي مي شود... خشک مي شود!
سبحان.
ـــــــــــــــــــــــ
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top