مطالب متفرقه
وقتی « با یزید بسطامی» عزم سفر حج می کند، در راه خود، به شهری می رسد، به او می گویند که در این شهر پیرمرد بسیار پارسایی هست که زیارت او بر اهل دل واجب است. با یزید به ملاقات پیرمرد می رود. که از قضای روزگار عیالوار و بسیار تنگ دست است.پیرمرد از بایزید می پرسد به کجا می روی؟ با یزید می گوید قصد رفتن به سفر حج دارم. پیرمرد می پرسد چه مقدار پول به همراه داری؟ با یزید می گوید دویست درهم. پیرمرد نگاهی به بایزید می کند و می گوید که آن پول را به من بده و هفت بار دور من بگرد، حج تو گزارده می شود!
با یزید شگفت زده چنان می کند. اما از پیرمرد می پرسد من آنچه گفتی کردم ولی سر سخن خود را برای من آشکار کن. پیرمرد در پاسخ به او می گوید که مگر نمی خواستی به زیارت و طواف خانه خدا بروی؟ دل من خانه خداوند است؛ خداوند از وقتی دل من را ساخته لحظه ای از آن بیرون نرفته است و اما از وقتی که آن خانه گلین (کعبه) را ساخته یک لحظه در آن گام ننهاده است. اگر به دنبال خانه خداوند می گردی ، بکوش دل صافی، عاشق و مومن بیابی. خانه خدا دل مومن است و این خانه ای است که هرگز از حضور خداوند خالی نشده است. البته به طواف خانه کغبه برو اما برای دیدن صاحب خانه.
« عارفان هدف نهایی انواع عبادات و از آن جمله حج را، شناخت خداوند به وسیله رسیدن به کنه عبادات و دوری از هوای نفس دانسته اند. انسان باید آگاه باشد که منظور از انجام هر طاعت، چیست و هر عبادتی چه هدفی دنبال می کند.»
Design By : Pichak |