مطالب متفرقه
یک مطالعه که به تازگی در ژاپن انجام شده نشان می دهد مصرف ماهی پرچرب مانند “ساردین” و “سالمون” به پسران نوجوان کمک می کند کمتر احساس افسردگی کنند. اما این تاثیر در مورد نوجوانان دختر مشاهده نشد.
اسیدهای چرب امگا 3از جمله “ایی.پی.ای”EPA و “دی.اچ.ای”DHA بیشتر در ماهی چرب یافت می شود.
از آنجا که تصور می شود این مواد غذایی در عملکرد مغز نقش دارد، محققان بسیاری به فکر افتاده اند تا بررسی کنند که آیا مصرف زیاد این مواد خطر افسردگی را کاهش می دهد یا خیر.
بنابراین محققان دانشگاه “توکیو” رژیم های غذایی و میزان افسردگی را در بیش از شش هزار و500دانش آموز دبیرستانی 12تا 15 بی ارزشی، ناامیدی و اختلال خواب داشتند.
محققان بر اساس پرسش نامه های مصرف غذا و ارزیابی عواملی از جمله سن و سطح تحصیلی والدین متوجه شدند، پسرانی که در رژیم غذایی خود بیشترین میزان مصرف ماهی را داشتند در مقابل آنهایی که ماهی را به کمترین میزان مصرف می کردند، 27 درصد کمتر دچار افسردگی شدند.
همچنینی این مطالعه نشان داد که در میان دختران، روغن ماهی هیچ تاثیری بر افسردگی نداشت.
با وجود این محققان پذیرفته اند که توضیح علت تاثیر متفاوت روغن ماهی بر افسردگی در میان پسران و دختران دشوار است، اما به نکاتی مانند برخورداری از یک نقش ژنتیکی قویتر برای ابتلا به افسردگی در میان زنان در مقایسه با مردان اشاره کردند.
این مطالعه در شماره سپتامبر 2010مجله Pediatrics منتشر شده است.
پژوهشگران دانشکده پزشکی دانشگاه بوستون اعلام کردند نتایج یک تحقیق جدید نشان داده است که برای برطرف کردن احساسات اضطراب و افسردگی ، تاثیر یوگا بهتر از پیادهروی است.
محققین در این تحقیق تاکید کردند: نه تنها یوگا برای رفع اضطراب و افسردگی مفیدتر از پیادهروی است . بلکه اثرات مثبت یوگا برای رفع اضطراب و افسردگی بر هر شکل دیگری از ورزش کردن ارجحیت دارد.
محققان در این پژوهش، مغز افرادی را که یوگا انجام داده بودند با اشخاصی که پیادهروی کرده بودند، مورد مقایسه قرار دادند.ادامه مطلب...
زیبایی مقوله ای است که انسان همواره دنبال آن بوده و هست. در گذشته های خیلی دور زنان از الماس که در دندان کار گذاشته می شد ، برای بزرگی و زیبایی استفاده می کردند و امروزه این موضوع شکل جدیدی به خود گرفته و مورد توجه خانم ها می باشد. نگین های دندانی همانند تمام نگین های دیگر از جمله نگین بینی ، گوش و یا ناخن به جهت زیبایی بر روی دندان ها گذاشته می شوند.
نگین ها اشکال متفاوتی دارند. بعضی نگین ها کریستالی می باشند ( سفید یا رنگی ) این گونه نگین ها یک سطح صاف در زیر دارند که از آن سمت توسط چسب های مخصوص به سطح دندان می چسبد. از انواع دیگر نگین ها نمونه های طلامی باشد که به اشکال متفاوت فرم داده شده اند که بنا به سلیقه شخصی انتخاب می شود. بعضی دیگر از آنها ، نگین به همراه طلامی باشد که در وسط شکل خاصی از جنس طلایک نگین کریستال وجود دارد.
آنچه در مورد نگین ها بایستی دانست این است که نگین یک وسیله تزئینی بوده و مدت ماندگاری آن نیز محدود می باشد لذا برای چسباندن آن بهتر است فقط از چسب های مخصوص استفاده گردد. چسباندن نگین نیاز به تزریق بی حسی ندارد. جهت چسباندن ابتدا سطح دندان تمیز می شود و بدون آسیب رساندن به دندان ، توسط مواد چسبنده مخصوص روی سطح دندان قرار می گیرد و به هیچ وجه بخاطر نگین سطح دندان تراش داده نمی شود زیرا این مساله باعث آسیب به مینای دندان می گردد و در صورت افتادن نگین جای باقی مانده ، نمای خوبی ندارد و بایستی با مواد ترمیمی اصلاح گردد. پس از چسباندن نگین چند ساعت طول می کشد که به آن عادت کنیم.
مهمترین مساله در نگهداری نگین بهداشت خوب دهان و دندان است ، زیرا اطراف نگین مکان مناسبی برای تجمع باکتری ها و ایجاد پوسیدگی می باشد. از آنجا که طلافلز قابل انطباقی با دندان می باشد نگین طلاماندگاری بیشتری نسبت به نگین های کریستالی ساده دارند. با این وجود هر زمان می توان بدون آسیب رساندن به دندان نگین را برداشت.اصولاجایگذاری نگین روی دندان سلیقه ای است ، ولی باید توجه داشت روی دندانی که پوسیدگی دارد گذاشته نشود.
معمولابیشترین دندان که نگین روی آن کار گذاشته می شود ، دندان ثنایای کناری یا لترال می باشد. در صورت جدا شدن نگین از سطح دندان ، می توان مجددا آن را چسباند.
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و
در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد
ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست
در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،
خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر
باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد.
رفت که دنبال خدا بگردد و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و کوچک کنار راهایستاده بود، مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جادهبودن و نرفتن؛
درخت زیرلب گفت: ولی تلخ تر آن است که بروی وبیرهاورد برگردی. کاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست...
مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است، او هیچگاه لذت جستوجو را نخواهد یافت.
و نشنید که درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز کردهام و سفرم را کسی نخواهددید؛ جز آن که باید.
مسافر رفت و کولهاش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود...
به ابتدای جاده رسید. جادهای که روزی از آن آغاز کرده بود. درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده بود.
زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید.
مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را میشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در کولهات چه داری، مرا هم میهمان کن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، کولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری.اما آن روز که میرفتی، در کولهات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت.
حالا در کولهات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت...
دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم وپیدا نکردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!
درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم ، و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جادههاست ...
این داستان برداشتی است از فرمایش حضرت علی
Design By : Pichak |